سلام ای وطن
سلام ای وطن سلام ای وطن که از خون مردان به جوش آمدی
سلام ای وطن سلام ای وطن که از خون مردان به جوش آمدی
… و بدین ترتیب بود که بهترین زن اروپا، زن من شد…
دانه گندم به قیمت از دانه مروارید درگذشت و سنبله آسمان بر عزت سنبله زمین حسد آورد و کار بجایی رسید که در فرضه نیسابور قرب هزار آدمی هلاک شد و کس به غسل و تکف...
و هر سرهنگی ده جا قوادخانه نهاده است، در هر شهری از شهرهای عراق…زنان نشانده، آن خورند که در شرع حرام و آن کنند کی بیرون از دین اسلام بود، پلیدزبان باشند، به...
دل فارغ خالی از کار پیوسته تفحص محالات و تتبع خبرهای اراجیف کند و از آن فتنه زاید و دست بیصنعت در بزهها آویزد.
دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست
ما را غرض بجز رخ گل از بهار چیست خوشتر به روزگار ز دیدار یار نیست
هزاران در از خلق بر خود ببندی
و گفت: غریب آنست که او را از اقربا و پیوستگان خویش وحشت بود، و با ایشان بیگانه باشد.
و گفت: غریب آنست که او را از اقربا و پیوستگان خویش وحشت بود، و با ایشان بیگانه باشد.
تو اگر میپنداری عمر ما رو به پایان است این بطریهای آب را برای که در یخچال میگذاری؟ تو اگر میپنداری عمر ما رو به پایان است این تحمل درد دندان را رها کن.
این مقدار شنودم که دو تن با یک دیگر میگفتند که: «خواجه بوسهل را، برین که آورد که آب خویش ببرد» و بر اثر خواجه احمد، بیرون آمد، با اعیان و بخانه خویش باز شد و...
این مقدار شنودم که دو تن با یک دیگر میگفتند که: «خواجه بوسهل را، برین که آورد که آب خویش ببرد» و بر اثر خواجه احمد، بیرون آمد، با اعیان و بخانه خویش باز شد و...
مشتی سگان نگر که به هم درفتادهاند ما سگ نزادهایم و ز مردار فارغیم
چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست سرمه در چشم کم از داروی بیهوشی نیست
یکی از بزرگان حکایت کرد…ابوبکر بن محمد بن جریر طبری…از من پرسید که خبر چیست؟ گفتم لشکر با عبدالله بن المعتز بیعت کردند. گفت وزیر که خواهد بود؟ گفتم محمد داود...
یکی از بزرگان حکایت کرد…ابوبکر بن محمد بن جریر طبری…از من پرسید که خبر چیست؟ گفتم لشکر با عبدالله بن المعتز بیعت کردند. گفت وزیر که خواهد بود؟ گفتم محمد داود...
هر موجودی را از موجودات، نفیس یا خسیس، لطیف یا کثیف، خاصیتی است که هیچ موجودی دیگر با او در آن شرکت ندارد…
هر موجودی را از موجودات، نفیس یا خسیس، لطیف یا کثیف، خاصیتی است که هیچ موجودی دیگر با او در آن شرکت ندارد…
همچو چشم مستت جهان خرابست
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند
مصاحبه مسعود بهنود با استاد بنان، پیادهسازی شده از روی نوار ویدئو بنان: من در ۱۳۰۶ شمسی شروع کردم به کار خودم. در یک خانوادهای بودم که تو موسیقی بود اونجا ...
در راستی و وفاداری مبالغه مكنيد تا به قولنج و ديگر امراض مبتلا نشويد.
در راستی و وفاداری مبالغه مكنيد تا به قولنج و ديگر امراض مبتلا نشويد.
یک روز بامداد برخاستم که محبوس و مقید بودم در حجرهای از حجرههای خانهٔ یاقوت، امیر فارس. مدت نکبت اشتداد پذیرفته و طمع از خلاص منقطع گشته و امید فرج نمانده ...
در طواف شمع میگفت این سخن پروانهای سوختم زبن آشنایان ای خوشا بیگانهای
ای خوشا عاشقی و مستی و بیپروایی ای خوش از خون دل خویش قدح پیمایی
فقط صرفهْ دولت و منفعت قاطبهٔ اهل ملت را منظور و ملحوظ دارید. طوری نکنید که بعد از ده سال دیگر بیوهزنان ایران به من که پادشاه شما هستم نفرین کنند و پیرمردها...
فقط صرفهْ دولت و منفعت قاطبهٔ اهل ملت را منظور و ملحوظ دارید. طوری نکنید که بعد از ده سال دیگر بیوهزنان ایران به من که پادشاه شما هستم نفرین کنند و پیرمردها...
فقط صرفهْ دولت و منفعت قاطبهٔ اهل ملت را منظور و ملحوظ دارید. طوری نکنید که بعد از ده سال دیگر بیوهزنان ایران به من که پادشاه شما هستم نفرین کنند و پیرمردها...
…هر جا که پا میگذاشتم، چیزی بود که آزارم میداد. چه چیزی که به همان صورتی که از بچگی دیده بودم هنوز مانده بود و چه چیزی که از آن صورت درآمده بود و چ...
…هر جا که پا میگذاشتم، چیزی بود که آزارم میداد. چه چیزی که به همان صورتی که از بچگی دیده بودم هنوز مانده بود و چه چیزی که از آن صورت درآمده بود و چ...
نیرومند بودن در طوفان آسان است، زندگی کردن برای مبارزه با مشکلات آن آسان است. اما تنها در سکوت نشستن، پرستار غم خویش بودن و کارهای خسته کننده و ناچیز انجام د...
یک شب آمدند در را زدند. خیلی راحت و من پا شدم و گفتند که یک مریض بدحال اینجا هست. بدو بدو رفتم بالا سر یک مریض. بعد معلوم شد که نه؛ این زائوست. وسط تابستان ...