مصاحبه مسعود بهنود با استاد بنان

8 minute read

مصاحبه مسعود بهنود با استاد بنان، پیاده‌سازی شده از روی نوار ویدئو

بنان: من در ۱۳۰۶ شمسی شروع کردم به کار خودم. در یک خانواده‌ای بودم که تو موسیقی بود اونجا به اصطلاح نه به عنوان موسیقی‌دان. همیشه تو خانواده اریستوکرات‌ها، تو خانواده‌های اعیونی بود موسیقی. مادرم پیانو می‌زد، یواش یواش تو گوش من. بعد خواهرای من شروع کردن به ساز زدن پیش مرتضی خان نی داوود. بعد خودم علاقه پیدا کردم و رفتم پیش معلمان قدیمی. چند تا آخوند بودن، پیش اونا، اول یواشکی می‌رفتم پیش اونا درس می‌خوندم، بعد علنی شد و تا اینکه آوازها رو خوب یاد گرفتم و ردیفها رو؛ ولی خب موقعیتی نداشتم که بخوانم اون موقع‌ها. تا اینکه درقبل از شهریور۲۰ من خودم یک خواننده کلاسیک قوی بودم. برخورد من با آقای وزیری، کلنل وزیری، مجبورم کرد که منو بیاره تو رادیو. با آقای خالقی گذاشت منو کار کنم، طرز ارکسترها رو، ارکسترهای کوچیک و بزرگ رو یاد بگیرم، نت‌خوونی رو. تا اینکه سالها با آقای خالقی کار کردیم، در کنسرت‌های انجمن، تشویق معلم، استاد، تا حالا که ملاحظه می‌فرمایید…

بهنود: این فاصله چند ساله؟

بنان: من ۴۷ ساله که می‌خوونم. ۴۷سال و خورده‌ایست که می‌خوونم. ولی با فوت خالقی، دیگر رفقام مثل صبا یا حسین وزیری‌تبار، مرتضی پیانو، مرتضی محجوبی به اصطلاح، اینا دیگه به من اثر عجیبی گذاشت رو من. و زمان آقای پیرنیا که تو گلها بود، یه قدری منم اذیت کرد، من دیگه هیچ میل نداشتم به خوندن، خسته شده بودم دیگه. یواش یواش اومدم نظارت برنامه‌های رادیو رو کردم. تکمیل نوارها، عضو شورا بودم، بعد رسیدم به مشاورت هنری وزیر اطلاعات. تا حالا که ملاحظه می‌فرمایید بازنشسته شدم و منزل نشستم.

بهنود: به این ترتیب شما اول در حقیقت خوانندگی جدی و همراه نت‌خوونی رو با تشویق کلنل شروع کردین؟

بنان: بله با آقای وزیری.

بهنود: با خود کلنل هم کار کردین؟

بنان: نه، با آقای وزیری کار نکردم. با آقای وزیری تو ارکسترشون بودم، ولی کاری نکردم باهاشون که به من تعلیم داده باشن. با آقای روح الله خالقی کار کردم. خیلی کار کردم. خیلی هم علاقه داشته به من. هر چی در چنته داشت به من می‌آموخت.

بهنود: آقا بنان برگردیم به اون سابق، به اون اوایلی که شما آواز می‌خووندین و زمانی که شما بودید و اگر اشتباه نکنم ادیب خونساری فقط. بله؟ یا کس دیگه‌ای هم بود؟

بنان: تاج اصفهانی هم گاهی از اصفهان می‌اومد. اولاً بنده به عنوان این که برم بخونم، اصلاً نکردم این کار رو. من وصلتی که با آقای وزیری کردم، اون منو مجبور کرد. من صدایی داشتم گاهی افتخاری می‌خواستم بخونم. خیلی هم هستن، مثلا اون سرلشکر معزی که حالا سپهبده، اونم آواز داشت می‌خوند، تو جلسات هم می‌خوند، کارش هم می‌کرد. من به عنوان اینکه خواننده بشم نمی‌خواستم این کارو بکنم.

بهنود: بله.

بنان: کلنل وزیری وادارم کرد بخون بخون بخون بخون بخون، به همین دلیل هم که من چیزی هم نگرفتم. اگه خواننده بودم باید یه پولی بگیرم. خب یه حقوقی که دولت تعیین کرد برای ما، دیگه اونو که نمی‌شد نگرفت. حقوقی بود، موسسه‌ای بود دولتی، حقوق می‌داد. من از شخص نگرفتم. هیچ، صنار من از یه شخص، یه فرد که برم منزلش بگم آقا مرحمت بفرمایید تا من بخونم نگرفتم. برای اینکه اگه من قرارم بود واقعاً یه وقتی اگه خودم پولکی بودم، هیچ وقت آواز خوب نمی‌خوندم. من آواز باید بهم اثر کنه. من اگه برا پول بخوام بخوونم، یه چیز مزخرفی می‌خوندم. همش حواسم بود که این پوله رو بگیرم در رم. که آوازم یه چیز مزخرفی می‌شد.

بهنود: چه جوری خرجش کنین!

بنان: یعنی اون سوز و اون حال و اون انرژی رو نداشتم.

بهنود: شما ترانه چند تا خوندین؟

بنان: بیشتر من چیزایی خوندم که هارمونی داره، مال آقای وزیری، این کلنل وزیری، مال خالقی، اینایی که هارمونی داره، اینا رو خوندم. اونیسون کمتر، چی بیشتر دارم، خب پیش‌پا افتاده بود و هی می‌ساختن تند تند. یا کنترپوئن بود و این چیزا رو من دارم. ولی بیشترش من سعی می کردم چیزای مشکل جاافتادۀ، رو زحمت آدم بشینه روش کار کنه زیاد، اونو دوست داشتم بخوونم.

بهنود: طبیعتاً، اصولاً شما ترانه خوندن رو برای کسانی که در کار موسیقی اصیل ایران هستن…

بنان: مثل می ناب، خیلی چیز مشکلیه، من ۱۰ هزار تومن به پول اون موقع‌ها، من اینو به چیز گذاشتم…

بهنود: جایزه گذاشتین؟

بنان: جایزه گذاشتم، ۱۰ هزار تومن می‌دم، اونایی هم که نت نمی‌دونن، شیش پوئن بهشون بخت می‌دم. اینو حفظش کنن. یعنی هر چقدرم خرفت باشه، نت هم ندونه، یه چیزی رو حفظ می‌کنه دیگه بالاخره، صبر می‌کنه اونجایی که سازه صبر کرده زده، اونجا صبر می‌کنه، اونجایی که صبر نکرده خونده، می‌خوونه، حفظش می‌کنه خلاصه. نتونستن، هیچ کی جواب منو نداد، الان دارم همین نوار رو. می ناب اسمشه.

بهنود: شما چند بار اتفاق افتاد که …

بنان: تمام ضربها، ریتم‌ها به اصطلاح کمپلیکه هست، توی هم هست، هیچ معلوم نیست که زده بشه که آدم حس کنه گوشو.

بهنود: تو چه دستگاهی بود می ناب؟

بنان: اصفهان و همایون و چهارگاه و قاطی بود.

بهنود: شما از کسایی که باهاتون ساز می‌زدن، کی رو، کدوم رو بیشتر پسندیدین؟

بنان: مردن متأسفانه همشون.

بهنود: کیا بودن؟

بنان: وزیری‌تبار بود که کلارینت خیلی خوب می‌زد، خیلی، فرنگی‌هام ماتشون می‌برد، وقتی این ایرونی می‌زد، تعجب می‌کردن که اینا نمی‌تونستن بزنن. بزرگترین قره‌نی‌زنای فرنگی نمی‌تونستن. صبا بود واقعاً. عرض کنم حضورتون…

بهنود: صبا ویولن می‌زد یا سه‌تار؟

بنان: بله، پیانو مرتضی‌خان بود یا جواد معروفی بود، حالا که همه مردن ولی …

بهنود: بهترینشون کدوم بودن؟

بنان: مرتضی‌خان.

بهنود: می‌خوام نظر شما رو بدونم شما به عنوان یکی از پاسداران موسیقی اصیل ایران، نظرتون راجع به اون چه که الان در موسیقی ما مطرح است چیه؟ خیلی‌ها هستن اعتقاد دارن که این موسیقی جوانگرایانه امروز، این به ما لطمه می‌زنه.

بنان: عرض کنم حضورتون که امروز دیگه صحبت لطمه زدن نیست، در مملکت، موسیقی لطمه بزنه. دیگه امروز حرفهایی، چیزایی راجع به کارهای سیاسی و این چیزا صحبت میشه در ممالک. موسیقی اصیل هیچ وقت لطمه نمی‌زنه چیزی بهش، نمی‌تونه لطمه بزنه. در فرنگستون هم همین جوره. مگه شما تشریف نبردین اروپا؟ در فرنگستون مگه موسیقی کوچه‌بازار نیست؟ در مقابل، اپرا هم هست. شانسونیه هم هست. یه عده می‌رن شانسونیه گوش می‌کنن که موزیک به اصطلاح متوسطیه. یه عده اپرا، موزیک سنگین‌تر گوش می‌کنن. یه عده هم از همین خواننده‌هایی که صفحه هی پر می‌کنن تو کوچه، از اونا گوش می‌کنن. ذوق مردم رو که نمیشه که، قصاب فکرش با یه آدم سیاسی فرق داره. یه کارگر سمپل، نمیشه بهش گفت بیا سطح بالا، بیا حتماً واگنرِتو گوش کن، بیا مثلاً آواز آقای ادیب خوانساری یا آقای بنان یا آواز فلان آدم‌و گوش کن. اون می‌خواد یه چیزی که در ضمن اینکه کار می‌کنه، یه بشکنی هم بزنه و چهار تا دست هم بزنه و کارش هم انجام بده، بعد بره منزل. این همه جا هست. یه عده خوب دوست ندارن گوش نمی‌کنن، یه عده دوست دارن گوش می‌کنن. ذوق جوانها رو نمیشه کشت. به جوون نمیشه گفت بیا مثل من، به سن من فکر کن. هیچ لطمه ای به موسیقی ما نمی‌زنه، هیچ وقت.

بهنود: آقا بنان! شما متعلق به یک خانواده اریستوکرات بودین و بنابراین شاید این مسأله‌ای که بنده عرض می‌کنم در خودتون مصداق پیدا نکرده باشه. ولی اصولاً الان عیبی که در زمینه موسیقی ما وجود داره اینه که کسانی که رضایت ندن، مثل خود شما، به این که در کاباره بخونن یا هنرشونو، هنر بازاری یا تجارتی بکنن، وضع زندگی‌شون مشکل میشه. در نتیجه اون وقت یه هنر خوبی ارائه نخواهند داد. این مشکل به نظر شما مشکل هست اصلاً یا نه؟

بنان: نخیر! برای اینکه در فرنگستون، یک نفر نیست الان مجانی بخوونه. هنرشون رو عرضه می‌کنن، بزرگترین خواننده ها الان. زمان بتهوون اینا گذشت که در فقر زندگی می‌کردن. جمعیت دنیا زیاد شده، هواخواه زیاد شده، الان تمام خواننده‌های امریکایی، خواننده‌های فرانسوی، خواننده‌های آلمانی، تمام خواننده‌های اپرا حتی پول می‌گیرن. خواننده‌های هستن مال کاباره، پول می‌گیرن.می‌خوان زندگیشون.. عیبی نداره حالا ما عادت نکردیم از اول و در یه خانواده‌ای بودیم قدیمی و فلان، عادت نکردیم، ولی چه عیبی داره که یه… مگه دکتر ویزیت نمی‌گیره؟

بهنود: چرا!

بنان: یه کسی که روح میده به یه کسی هیچی نگیره؟ اونم میگیره، چیز مهمی نیست.

بهنود: کجا چه جوری؟ یعنی شما ایرادی نمی‌بینین که …

بنان: نه!

بهنود: بره تو کاباره بخونه؟

بنان: نه! بره تو کاباره بخوونه پول بگیره، مردم هم تشویقش می‌کنن، چه عیبی داره؟ کجا بخوونه؟ تو خوونه خودش؟ برا زن و بچه‌اش بخوونه یا برای مثلاً دخترخاله دخترعمه‌اش؟ صدا مال مردمه.

بهنود: شما چرا نخووندین؟

بنان: من نتونستم، من در یک نسلی… زمانم فرق داشت. من مال این زمان نیستم. زمان من فرق داشت.

بهنود: چرا شما همین ۱۰ سال پیش هم اگر شما دلتون می‌خواست برین بخوونین، می‌تونستین برین بخونین.

بنان: ۱۰ سال پیش، ۲۰ سال پیش کاباره نبود.

بهنود: وقتی که بود شما می‌تونستین بخوونین.

بنان: نبود، اصل زمان من که قدرت داشتم و جوون بودم کاباره نبود اصلاً. و ثانیاً عرض کردم من استثنائاً در یک خانواده همچین معمولی نبودم. اولاً قوم و خویش‌های من، دایی‌های من، شازده‌ها، فرض کنید که برادر من، اینا همه منو طرد می‌کردن. این که خودم احتیاجم نداشتم اون جور، قانع هم بودم، گذروندم زندگی‌مو. ولی خب الان اینا این کارو می‌کنن عیبی نداره. تمام دنیا این کارو داره می‌کنه.

بهنود: خب شما قناعت رو توصیه می‌کنین بهشون یا نه؟ چون…

بنان: نه! به کسی….به خودم… می‌تونم قناعت داشته باشم. قناعت خودمو که نمی‌تونم به کس دیگه‌ای توصیه کنم، که شما هم قانع باشین! این که نیست…

بهنود: ببینین! آخه مشکل از این جا شروع میشه: شما بستگی به این داره که چه نوع زندگی رو انتخاب بکنین، اگر یه کسی تو زمینه موسیقی ایرانی باشه، بعد یه زندگی قانعی داشته باشه، احتیاج نداره به اینکه شب بره آواز بخونه، شما به نظرتون از یه زاویه دیگه عیبی نمی‌رسه ولی شاید یه کسی براش خوشایند نباشه که بره آواز بخونه، جماعتم مشغول شام خوردنشون باشن، توجهی به موسیقی…

بنان: آخه اون خواننده‌ای هم که میره اونجا می‌شینه، اونام شام می‌خورن، اونام خواننده حسابی نیستن که!

بهنود: خب اگه خواننده حسابی باشه چی؟

بنان: خواننده حسابی نمیره هیچ وقت این کار رو بکنه.

بهنود: خب بنده هم همینو عرض کردم، شما گفتین موافقین با این که بره.

بنان: نه خب برای اینا، برای این خواننده‌های متوسط عیبی نداره بره پول بگیره. الان در اروپا هم خواننده‌های بزرگ نمی‌رن که، تو اپرا که می‌خونه بره اونجا شام بخوره، یارو عرق بخوره، مزه به اصلاح آوازش عرق باشه!