جوامع الحکایات و لوامع الروایات
یکی از بزرگان حکایت کرد…ابوبکر بن محمد بن جریر طبری…از من پرسید که خبر چیست؟ گفتم لشکر با عبدالله بن المعتز بیعت کردند. گفت وزیر که خواهد بود؟ گفتم محمد داود...
یکی از بزرگان حکایت کرد…ابوبکر بن محمد بن جریر طبری…از من پرسید که خبر چیست؟ گفتم لشکر با عبدالله بن المعتز بیعت کردند. گفت وزیر که خواهد بود؟ گفتم محمد داود...
چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست سرمه در چشم کم از داروی بیهوشی نیست
مشتی سگان نگر که به هم درفتادهاند ما سگ نزادهایم و ز مردار فارغیم
این مقدار شنودم که دو تن با یک دیگر میگفتند که: «خواجه بوسهل را، برین که آورد که آب خویش ببرد» و بر اثر خواجه احمد، بیرون آمد، با اعیان و بخانه خویش باز شد و...
تو اگر میپنداری عمر ما رو به پایان است این بطریهای آب را برای که در یخچال میگذاری؟ تو اگر میپنداری عمر ما رو به پایان است این تحمل درد دندان را رها کن.