Recent Posts

جوامع الحکایات و لوامع الروایات

less than 1 minute read

یکی از بزرگان حکایت کرد…ابوبکر بن محمد بن جریر طبری…از من پرسید که خبر چیست؟ گفتم لشکر با عبدالله بن المعتز بیعت کردند. گفت وزیر که خواهد بود؟ گفتم محمد داود...

صائب تبریزی

less than 1 minute read

چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست سرمه در چشم کم از داروی بیهوشی نیست

مولوی

less than 1 minute read

مشتی سگان نگر که به هم درفتاده‌اند ما سگ نزاده‌ایم و ز مردار فارغیم

تاریخ بیهقی

less than 1 minute read

این مقدار شنودم که دو تن با یک دیگر میگفتند که: «خواجه بوسهل را، برین که آورد که آب خویش ببرد» و بر اثر خواجه احمد، بیرون آمد، با اعیان و بخانه خویش باز شد و...

احمدرضا احمدی

less than 1 minute read

تو اگر می‌پنداری عمر ما رو به پایان است این بطری‌های آب را برای که در یخچال می‌گذاری؟ تو اگر می‌پنداری عمر ما رو به پایان است این تحمل درد دندان را رها کن.